توضیح واضحات: راقم این سطور به هیچ وجه نیت قضاوت و صدور حکم ندارد (لااقل در این پست!) بنابراین مسئولیت هر برداشت یا قضاوتی با شخص برداشت کننده/قضاوت کننده است و بنده بی تقصیرم.
سکانس اول:
علی1 : چطوری دادا؟
من: قربونش! اوضاع احوال خوبه؟ این ورا نمیای؟
اون: داداش بیام اونجا باز دوستات دست میگیرن واسه ما 😀
من: کجا دست گرفتن؟ اتفاقاً خیلی هم حال کردن باهات
اون: با کجام؟! مثلاً اومدیم پیشت بعد n سال حالی به حولی… این رفقات خراب شدن گه کردن تو کارمون.
من: خب تقصیر خودته که تیریپ استریتی بر میداری و وای میستی واسشون از خاطرات دختـربـازیات میگی! وگرنه دوستای من می دونن که گــی هستم. اگه می خواستیم کاری بکنیم هم مشکلی نبود!
اون: کـ…ـرم تو کـ…نشون!2 من دوست ندارم دوستای تو بدونن من هم گی هستم. همون طور که من نمی دونستم دوستای تو گی هستن یا نه.3
من: هوم… یعنی چی؟ خجالت می کشی یعنی؟
اون: نه. احساس می کنم ربطی به کسی نداره که بدونه من گی هستم یا نه
من: اه؟ چطوره که خاطرات دختربازی هات شخصی نیستن و تمام شب می تونی اونها رو جلو دوستام تعریف کنی اما خاطرات پسربازیهات شخصی ان و به کسی ربطی نداره؟!
اون: تعریف که نکردم خب =)) 4 آخه بامزه بودن… بی خیال حاجی. 😀
[و ما بی خیال می شویم.]
سکانس دوم (کمتر از 5 ثانیه پس از اتمام سکانس اول) :
من: dude یه سوال. دوستای استریت تو می دونن گی هستی؟
اشی5: من واسه کسی توضیح نمیدم که با دختر خوابیدم یا پسر یا حیوون! کلاً مربوط به خودمه. نه اصراری دارم نه انکاری. مسائل داخل شــورت هر کس به خودش مربوطه.
من: خب می گفتی «نه». این همه توضیح چرا!
اون: آخه بعضی وقتا که یه چیزایی هم پیش میاد، بازم انکارش نمی کنم.
من: نه منظورم out بودنه. نمی خواد توجیه کنی خودت رو واسه من. من که نمی خوام ازت ایراد بگیرم! می خواستم ببینم اوضاع چطوریه.
اون: خب منم منظورم اوضاع بود.
من: نه… منظورم فقط «چیستی» قضیه بود… نه «چرایی» قضیه.
[در اینجا یک سوال در باب چرایی قضیه نیز به ذهن مارمولک بنده خطور می کند]
من: به نظر تو چرا وزیر امور خارجه آلمان (که نمی دونم بالاخره انتخاب شد یا نه) این قضیه ی داخل شــورتش رو داخل شــورتش نگه نداشته؟
اون: انتخابی نیست. حزب CDU که رئیسش آنگلا مرکله بیشترین رای رو آورد ولی کافی نبود. در نتیجه اعتلاف کرد با حزب بعدی…
من: حالا هر چی! منظورم این بود که انتخاب/منصوب/ یا هر کوفت دیگه ای که شد…
اون: وایسا توضیح بدم!
من: خب I don’t care !
اون: بی خود! می گفتم… باید اعتلاف کنه با حزب FDP که بیشترین رای رو بعد از CDU آورده تا حد نصاب رو بیارن. در نتیجه رییس اون حزب اولی میشه صدر اعظم، رییس حزب دومی میشه وزیر امور خارجه.
من: خب؟ حالا جواب من کوش؟
اون: والله احتمالاً دلیل شخصی خودشه. کسی به این چیزا اهمیت چندانی نمیده اینجا که حالا طرف گی ه یا نه یا گفته که هست یا نه. لیاقت داره خب، شده رییس حزب. اگه out هم نبود بازم لابد میشد. کسی فکر نکنم به خاطر out بودن بهش رای داده باشه
من: سوال من رو به چیزایی که بهش ربط نداره مربوط نکن. من نپرسیدم چرا منصوب/انتخاب/یا هر کوفت دیگه ای شد. من میگم به نظرت چرا قضیه ی داخل شــورتش رو داخل شــورتش نگه نداشته… و گفتم به نظر خودت.
اون: خب بعضی ها دوست دارن جار بزنن. که شب قبل با دختر خوابیدن، یا پسر، بعضی ها هم هیچ وقت جار نمی زنن. مسئله شخصیه.
من: آهان… و وزیر امور خارجه آلمان از اوناست که دوست داره جار بزنه.
اون: احتمالاً.
پانوشت: هر کس درباره دوست های من (اولی که هیچی، دومی رو میگم!) حرفی بزنه یا قضاوتی بکنه کامنتش قیچی میشه. من یه پا دیکتاتورم. گفته باشم؟!
پانوشت دوم: اشکان جان شرمنده که ناخواسته سوژه پست شدی! ایشالله از دلت در میارم!
1- این علی ربطی به هیچ کدام از علی های پست های قبلی ندارد!
2- این عبارت احتمالاً نوعی فحش محسوب می شود که برای حفظ شئونات با اندکی دخل و تصرف به علت رعایت امانت آورده شد.
3 – البته این حرف مثالی مع الفارق بوده چون اولاً آن رفقای من مثل برج میلاد استریت بودنشان تا شعاع پنجاه کیلومتری مبرهن است. و دوم اینکه بنده فردای همان روز با همان دو دوستم مشغول اختلاط بودیم که وسطش حرف همین علی آقا کشیده شد وسط و ما هم که چیزی برای پنهان کردن نداشتیم…. خلاصه اینکه آره! البته پیش خودمان بماند!
4- دروغ می گفت. آن قدر خاطرات مختلف از دخترهای مختلف برایمان تعریف کرد که آن دو رفیق استریتم طی این همه سال تعریف نکرده بودند!
5- یکی از رفقای ایرانی در بلاد کفر ژرمن ها